خعععععععععععععععععلی خوف بود
همه مهربون بودن وااااااااای همه جا پر از عشق بود
تا حالا انقد آدم خوب از نزدیک ندیده بودم
.
.
.
آخرای اعتکاف که شد گفتن خب حالا میرسیم به معتکفای کووووچووولووو مون
بعدشم اسم منو گفت
خخخخخخخخخخخ وااااااااااااااای داشتم میمردم از خنده
والا من که همشو خواب بودم هیچیم نفهمیدم......
- شنبه ۴ ارديبهشت ۹۵