...بزبز قندی...

ارباب خودم بزبزقندی , ارباب خودم چرا نمیخندی؟؟؟

ایام هفته

خخخخخخ اوره
خخخخخ ^_^
یک زمان که مدرسه میرفتم عاشق چهار شنبه‌ها بودم.
چون فرداش پنج شنبه بود و پس فرداش جمعه
پنج شنبه‌ها بیشتر از جمعه خوش میگذشت اما جمعه گندترین روز هفته بود چون فرداش باید میرفتم و با معلم‌های احمق و روانی‌ام روبرو می‌شدم.
زمان ما معلم‌ها اکثرن بیشرف بودند.
از ... بگیر تا ... از آنها بر می‌آمد.
یکی بود به اسم جلیلوند، گور به گور بیفتند.
وقتی وارد کلاس میشد با شلینک چهل سانتی آب شروع میکرد زدن توی سر بچه‌ها و می‌خواند «دختر کولی ـ‌ای نازنین دختر...»
اما بهترین ساعت ساعتی بود که حمله‌ی هوایی می‌شد. میرفتیم توی پناهگاه و باسن معلم‌ها را نیشگون میگرفتیم یا با سنگ آنها را میزدیم.
معلم‌های ما از هر ده‌تا شش تا بی‌شرف، دو تا بی‌ناموس و دوتا خیلی خیلی خیلی شریف و مرد بودند.
توی دوران خوبی زندگی میکنید.
قدرش را بدانید.
فاطیما:
وای چقد خندیدم 
بیچارها
سلام علیکم خواهر گلم

بزبزقندی من چطوره؟؟

مطالبت مثل همیشه عالیه.. ان شا الله بیشتر سر میزنم..

خانومی برام دعا کن.. وبو هم حذفیدیم رفت.. میتونی از تو لینکات برش داری..

منو که هنوز یادت هس؟

فدای شما

التماس دعای فرج
سلام خانومی

خوبم مثه همیشه...شوما چی؟؟

مرسیییییییییییییییییی

حتما,عهههههههه چرا؟؟؟

بعله که یادم هست

همچنین
پنجشنبه ۱۶ مهر ۹۴ , ۱۹:۲۹ 🎤ԋιԃԃҽɳ ʅσʋҽ🎼
دقیقاا
فاطیما:
خخخخخخخخخخ
لایک ;-)
:")
دقیقا
:")
من که میگم پ ج بهتره
خخخخخ
قشنگ بود
فاطیما:
:)
خخخخخخخخخخخخخ
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
...به نام خدا....
تو بیمارستان به دنیا اومدم :)
از بچگی بزرگ شدم *_*
تو دوران کودکیم بچه بودم :/
خوراکیه مورد علاقه ام غذاست :{
با رفیقام دوست شدم #_#
شبا که میخوابم خواب میبینم -_-
صبام وقتی پا میشم بیدار شدم "_"
یه همچین آدمیم خدا حفظم کنه ^_^

فدااااام بشششششین الهی @_@
Designed By Erfan Powered by Bayan